صفحه اصلی / مقالات / آزاد، ابوالکلام /

فهرست مطالب

آزاد، ابوالکلام


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : یکشنبه 19 آبان 1398 تاریخچه مقاله

آزاد، ابوالکلام محیی‎الدین احمد (1305- 1379ق /  1888- 1959م)، دانشمند، محقق، سیاست‌پیشه، خطیب، روزنامه‎نگار، مفسر قرآن، ادیبِ صاحبْ سبکِ زبانِ اردو، هم‎رزم گاندی و نهرو در مبارزات استقلال‎خواهانۀ ملی، نخستین وزیر آموزش و پرورش هندوستان پس از استقلال، و از کسانی که خواسته‎اند اسلام دوباره به صورت عنصری فعال درآید (اسمیت، اسلام در جهان امروز، 88). گاندی او را از بزرگترین متفکران جهان و دارای مطالعات گسترده و ذهن ژرف و هوش بسیار دانسته است و دیگران همچون شبلی نعمانی و جواهر لعل نهرو و پرفسور همایون کبیر او را ستوده‎اند (حسین، 65، 66؛ امین، 1 / 114). 

نیاکان

اجداد آزاد اصلاً از مردم هرات بودند که در روزگار ظهیرالدین بابُر (932-937ق / 1525-1530م)، پایه‎گذار دودمان شاهی مغول در هند، به آن سرزمین آمدند و در آگره مسکن گزیدند (آزاد، 10) و در دستگاه آنان مقامات بلند حکومتی یافتند. جد پدریِ او مولانامحمد هادی بود و در یک زمان میان نیاکان او 5 تن اهل درس و طریقت و افتاء ظهور کرده بودند. مولانا منورالدین جد مادری پدرش از شاگردان ممتاز «شاه‎عبدالعزیز محدث» و از روحانیون بنام هند و اهل سلوک بود و در دستگاه آخرین امپراتور گورکانی (بهادرشاه، سراج‎الدین ابوالمظفر: 1253-1274ق / 1837-1857م) مقام رکن‎المدرسین را (که منصب فرهنگی ـ مالی بزرگی بود) دارا بود (همانجا). پدر آزاد، مولانا خیرالدین، پدرش را در کودکی از دست داد و جد مادرش، منورالدین، سرپرستی او را عهده‎دار گردید. منورالدین پیش از انقلاب بزرگ (نخستین جنگ استقلال) به علت ناخشنودی از اوضاع هندوستان، برآن شد که به مکه مهاجرت کند، ولی در ایالت بهوپال دستگیر شد و در 1273ق / 1857م در بمبئی درگذشت. 
خیرالدین پدر آزاد که در این هنگام 25 ساله بود، به مکه رفت و در آنجا ماندگار شد و به دانش‎اندوزی و تألیف و خدمات اجتماعی پرداخت و پس از نشر کتابی 10 جلدی به زبان عربی، در مصر بلندآوازه شد. وی در تصوف مقام پیری داشت و در بمبئی، کلکته و رانگون دارای پیروان بسیار بود. چندبار برای دیدار مریدان خود به بمبئی و کلکته و نیز عراق، سوریه و ترکیه سفر کرد. وی نهر زبیده واقع در مکه را که ویران شده بود و مردم بر اثر آن از کم‎آبی در رنج بودند، با گردآوری 2 میلیون روپیه از مردم هند، مصر، سوریه و ترکیه ترمیم اساسی كرد. سلطان عبدالحمید (1293-1327ق / 1876- 1909م) به پاس خدمات وی، به‎ویژه خدمت اخیر او، نشان درجۀ یک مجیدی به او داد. خیرالدین با عالیه، دختر خواهر شیخ محمدبن ظاهر وَتْری که اغلب علمای حجاز نزد او حدیث آموخته بودند و پس از شیخ عبدالله بن سراج محدث مکه و مفتی مدینه بود، ازدواج کرد. در ذیحجۀ 1305ق /  اوت 1888م دومین پسر و آخرین فرزند آنان محیی‎الدین احمد (نام تاریخی او فیروزبخت = 1305) در محلۀ قدرۀ مکه، نزدیک به باب‎السلام حرم شریف، زاده شد (اردو دایرةالمعارفِ اسلامیه به نقل از تذکره، 287، 289). خیرالدین سرانجام به اصرار دوستان و مریدان در 1316ق /  1898م با همۀ افراد خانوادۀ خود به کلکته آمد (در ترجمۀ فارسی هند آزادی گرفت تاریخ این کوچ 1307ق / 1890م آمده) و در 1325ق / 1907م در همین شهر درگذشت (آزاد، 12؛ اردو دایرۀ معارفِ اسلامیه). 

آموزش

خیرالدین پدر آزاد دانشمندی پای‎بند اصول کهن زندگی، صوفی‌مشرب، محافظه‎کار و از جوانی مخالف سلطۀ اروپاییان و فرهنگ و آموزش و پرورش آنان بود و عقیده داشت که فرهنگ جدید ایمان مذهبی را از میان می‎بَرَد. افزون بر این، به دیگر مدارس، مانند «مدرسۀ کلکته» نیز نظر خوبی نداشت. بنابراین، تعلیم آزاد مطابق سنت آموزشی مسلمانان هند در خانه انجام یافت: پدر خود در آغاز، تعلیم مقدماتی وی را به عهده گرفت. در هر علمی متنی مختصر به او می‎داد تا حفظ کند. سپس گروهی از معلمانِ برگزیدۀ هر رشته را به خانه فرا خواند تا فرزند آنچه در مدارس اسلامی هند (درس نظامیه) در آن روزگار تعلیم داده می‎شد، فرا گیرد: فارسی، بعد عربی، سپس حساب، هندسه، فلسفه و یک دوره تعلیمات دینی. وی در 1318ق / 1900م آموزش فارسی را به پایان برد و دورۀ درسِ نظامیه را که معمولاً طلاب در 20 تا 25 سالگی به پایان می‎برند، در آغاز 16 سالگی به پایان رساند. سپس برای تکمیل علوم، خود به مطالعۀ قانون در طب پرداخت و چندی نیز به منظور استوارتر ساختن پایۀ علمی خویش بنا بر سنت مدارس قدیم اسلامی مطول، حاشیۀ میرزاهد، هدایه و جز آن تدریس کرد (آزاد، 12: اردو دایره معارف اسلامیه، به نقل از آزاد، غبار خاطر، 131). پس عنوان «مولانا» (تقریباً معادل با آخوند و روحانی در ایران) یافت. انتظار می‎رفت مانند همتایان خویش به تدریس، امامت یا خطابت در مدارس و مساجد بپردازد، اما او چنین نکرد. 
محیی‎الدین اندکی بعد با نوشته‎ها و اندیشه‎های سِرسیداحمدخان (1232-1316ق / 1817- 1898م) پایه‎گذار کالج علیگره آشنا شد. نوشته‎های سیداحمدخان دربارۀ فرهنگ نوین در او بسیار مؤثر افتاد و او دریافت که باید فلسفه، علوم و ادبیات نوین بیاموزد. بدین منظور، پیش خود و پنهان از پدر، به آموختن زبان انگلیسی پرداخت، بدین‌گونه که چون اندکی انگلیسی مقدماتی آموخت، ترجمه‎های انگلیسی، فارسی و اردوی انجیل را با هم خواند و مقابله کرد و به یاری فرهنگ لغت به خواندن روزنامه‌های انگلیسی پرداخت و بدین‎سان به زودی توانست کتابهای فلسفه، تاریخ، علوم و ادبیات را به این زبان بخواند و با فرهنگ نوین آشنا گردد. وی خود گوید: دریافتم که هیچکس تا فلسفه، علوم و ادبیات جدید نیاموزد، در جهان امروز به معنی حقیقی دانشمند نیست (امین، 1 /  118). بدین‎گونه، وی افزون بر اردو که زبان اصلی او بود و نویسنده و خطیبی برجسته و صاحب سبک در آن به‌شمار می‎آمد (نهرو، کشف هند، 576) و زبان عربی که تا اندازه‎ای آن را در کنار مادر آموخته بود، زبان فارسی و انگلیسی نیز می‎دانست. 
برخی از منابع در شرح حال آزاد نوشته‎اند که او در الازهر تحصیل کرده است (همو، همان، 575؛ حسین، 63؛ نهرو، زندگی من، 383؛ اسمیت، «اسلام نوین در هند»، 211)، اما وی صریحاً این مطلب را رد کرده و علت بروز این اشتباه را نیز توضیح داده است (آزاد، 17). 
محیی‎الدین در ضمن تحصیل علم، هنگامی که بیش از 11 سال نداشت، به سرودن شعر پرداخت و نخستین غزلهایش در ارمغان فرخ، چاپ بمبئی و خدنگ نظر، چاپ لکهنو نشر یافت. خود نیز گلچینی به نام نیرنگ عالم انتشار داد. در همین ایام نویسندگی را نیز آغاز کرد: اولین مقالات او در احسن‎الاخبار، تحفۀ احمدیه، چاپ کلکته و مخزن، بهترین مجلۀ ادبی شناخته‌شدۀ آن روز در لاهور (1320ق / 1902م) انتشار یافت. در شعبان 1321ق /  نوامبر 1903م مجلۀ ماهانۀ خود لسان‎الصدق را منتشر کرد که نشر آن تا یک سال ادامه یافت. 
وی در 12 سالگی نخستین سخنرانی خود را ایراد کرد و 4 سال بعد نطق وی در اجلاس سالانۀ «انجمن حمایت اسلام» لاهور تحسین همگان را برانگیخت. هم در این روزها با خواجه حالی دیدار کرد. حالی نمی‎توانست باور کند که این نوجوان مدیر لسان‎الصدق است. همچنین وقتی مولانا شبلی نعمانی در 1323ق / 1905م نخستین‎بار او را در بمبئی دید، در پذیرفتن اینکه او ابوالکلام است تردید داشت ولی بعد چنان شیفتۀ نبوغ او شد که وی را با خود به لکهنو برد و سردبیری الندوه را به او سپرد (شعبان 1323- صفر 1324ق / اکتبر 1905- مارس 1906م). سپس در 1324ق / 1906م مسئولیت سردبیری وکیل شهر اَمْریتْسَرْ که نشریه‎ای دو هفته یک‎بار بود، به وی سپرده شد ( اردو دایرۀ معارف اسلامیه، به نقل از حیات شبلی، 443 و مکاتیب شبلی، 1 / 263). 
این چنین استعداد و آموزش و تلاشهای علمی و ادبی و فرهنگی، از محیی‎الدین 20 ساله دانشمندی ساخت که به گفتۀ نهرو: آمیزه‎ای شگفت‎انگیز از پژوهشگران قرون وسطى با حکمای قرن 18 و نظریه‎های نوین بود (نهرو، کشف هند، 576). 

تحول روحی

سالهای 1323-1326ق / 1905- 1908م دورۀ بحران روحی محیی‎الدین بود. دانشها و آموخته‎های تازۀ او با آنچه از مدرسان سنتی خویش آموخته بود، پیوندی نداشت. مشاهدۀ اختلاف عقیده میان ادیان مختلف خاصه میان فرقه‎های متعدد اسلامی، به این بحران روحی دامن زد، تا آنجا که وی دربارۀ خودِ دین نیز دچار تردید شد. سرانجام، پس از دو سه سال درگیری با این تنشهای فکری بر سر دوراهی کفر و ایمان، به رهبری خود راهی نو به سوی اسلام یافت. خود می‎گوید: به جایی رسیدم که زنجیرهای عادات و تربیت قدیمی که بر دست و پای من بسته بود، گسسته شد و از آن زنجیرها آزاد گشتم و بر آن شدم که راه خود را خود بیابم. در این فترت بود که تخلص «آزاد» را به‌سان نمادی برای خود برگزیدم تا دیگر پای‎بند باورهای کهن موروثی نباشم (ص 14). 

سفرها

در 20 سالگی، برای دستیابی به کرانه‎های گسترده‎تر آگاهی و فرهنگ، رهسپار سرزمینهای اسلامی عراق، مصر، شام و ترکیه شد. نخست به عراق رفت و در آنجا با چند تن از انقلابیون ایران دیدار کرد. وی 3 سال پس از وفات محمد عبده (1266-1323ق /  1849-1905م) و در سال مرگ مصطفى کامل (1291-1326ق / 1874- 1908م) بنیادگذار روزنامۀ هفتگی العالم‎الاسلامی و مؤسس «الحزب‎الوطنی» به مصر رسید و از نزدیک شور و هیجان شدید ملی را در مرگ وی و انتخاب جانشینش محمد فرید مشاهده کرد. پس با بزرگان این مکتب آشنا شد و نیز با تنی چند از «ترکان جوان» که در قاهره مرکزی داشتند و و روزنامه‎ای هفتگی منتشر می‎ساختند، دیدار کرد. آزاد در قاهره از الازهر هم دیدن کرد، وی نظام آموزشی آن را چنین وصف کرده است: نظام تدریس الازهر به قدری ناقص بود که نه فکر را تربیت می‎کرد و نه اطلاعات کافی از علوم قدیمی اسلامی و فلسفی در دسترس می‎گذاشت (ص 17). شیخ محمد عبده کوشید آن نظام را تغییر دهد، ولی گروهی از عالمان زحمات او را به شکست کشاندند. چنین بود که آزاد از الازهر و روشهای کهن آن روی گرداند. پس به ترکیه رفت. در آنجا با برخی از رهبران نهضت ترکیۀ نوین و جمعیت اتحاد و ترقی که در برابر استبداد سلطان عبدالحمید خواستار مشروطه بودند، تماس گرفت. وی تا سالها پس از بازگشت به هند نیز با این گروه مکاتبه داشت. سپس از ترکیه رهسپار فرانسه شد و آهنگ دیدار لندن کرد که خبر بیماری پدر بدو رسید و او ناگزیر از بازگشت به هند گردید. 
آزاد سالها بعد، در 15 تیر 1330ش به ایران سفر کرد. در این سفر که نزدیک به 10 روز به درازا کشید، با نخست‎وزیر وقت ایران، دکتر محمد مصدق، و آیت‎الله کاشانی دیدار کرد. دانشگاه تهران به پاس خدمات فرهنگی و علمی و تلاشهای او در جهت شناساندن ادب و فرهنگ ایران در هندوستان، درجۀ دکترای افتخاری در رشتۀ زبان و ادبیات فارسی به وی داد. آزاد در پایان این سفر در یک مصاحبۀ مطبوعاتی شرکت جست و از نهضت ملی کردن نفت در ایران به عنوان مظهر بیداری ملل آسیا یاد کرد (کیهان، شمـ 2468). 

مبارزات سیاسی

آزاد پیش از این سفرها هنگامی که نوجوانی 17 ساله بود، گام به عرصۀ مبارزات سیاسی نهاد. در 1323ق / 1905م لرد کرزن به دنبال آشفتگیهایی که در بنگال پیش آمد، تصمیم گرفت این ایالت را 2 بخش سازد تا میان هندوان و مسلمانان جدایی افکند و آنان را ناتوان کند. این اقدام شور و هیجانِ انقلابی و سیاسیِ غیرمنتظری در بنگال پدید آورد. آزاد در شرایطی که انقلابیون هندویِ بنگالی، مسلمانان را وابسته به انگلیس و مانع آزادی هند می‎دانستند، به یکی از گروههایِ سریِ انقلابی پیوست و به زودی اعتماد آنان را جلب کرد. پس از 2 سال، بر اثر رهنمودها و تلاشهای وی، دامنۀ فعالیتهای انقلابی از 2 ایالت بنگال و بیهار به بمبئی و شهرهای مهم ایالات شمالی رسید و در میان مسلمانان گسترش یافت. به دنبال بیداری نسبی مسلمانان به رهبری سرسیداحمدخان و ظهور آثار مثبت تشکیل کنگرۀ ملی هند در 1303ق / 1885م، مسلمانانِ آگاهِ هند درصدد کسب قدرت سیاسی و اجتماعی برآمدند. از این‎رو، پس از تمهید مقدماتی چند، در ذیقعدۀ 1324ق /  دسامبر 1906م پس از کنفرانسِ فرهنگیِ اسلامی که به کوشش نواب مشتاق حسین در داکا برپا شد، مجمع مسلمانان هند با نام مسلم‎لیگ بنیاد یافت. ابوالکلام در نخستین اجلاس آن شرکت جست (آزاد، 156؛ نهرو، کشف هند، 577؛ همو، میعاد با سرنوشت، 78) و تا سالهای 1341-1342ق / 1923-1924م که اندیشه‎های سیاسی وی دستخوش دگرگونی گشت، با آنان همکاری کرد. در این مدت در پنجمین اجلاس (1330ق / 1912م)، هفتمین اجلاس (1331ق / 1913م)، هشتمین اجلاس (1334ق / 1915-1916م) و شانزدهمین اجلاس مسلم‎لیگ (1342ق / 1924م) از اعضای فعال بود (جاین، 42) و در دگرگون ساختن اهداف اساسی ایشان مؤثر افتاد، ولی سرانجام اهداف و روش سیاسی این گروه و رهبر آنان را نفی کرد و سخت به رویارویی با آنان برخاست (آزاد، 156 به بعد؛ نهرو، کشف هند، 579، 657). 
سفر به سرزمینهای اسلامی (1326ق /  1908م) و تماس با انقلابیون ایرانی، عرب و ترک و شگفتی آنان از بی‎توجهی مسلمانان هند به مسائل سیاسیِ جهان اسلام، عقیدۀ وی را که مسلمانان هند باید در راه آزادی از سلطۀ بیگانگان مجدانه‎تر بکوشند، استواتر ساخت و مهم‌تر آنکه زیر تأثیر افکار سیدجمال‎الدین و شیخ محمد عبده و هم‌مکتبان آن دو، تحولی ژرف در جهت و اهداف مبارزات سیاسی و فعالیتهای دینی و اجتماعی وی پدید آمد. پس از بازگشت به هند، با تجارب و اندیشه‎های نویافته برای دستیابی به آرمانهای سیاسی، دینی و اجتماعی خویش به تفکر و طرح برنامه پرداخت و سرسختانه در راستای جریانهای عمدۀ سیاسی ـ دینی آن روز جهان اسلام: مسألۀ خلافت، پان اسلامیسم (وحدت اسلامی)، احیای اسلام و تجدد فکر دینی به کوشش درایستاد. گروههای سِرّی انقلابی را که پیش از سفر در آنها فعالیت داشت، رها کرد و بر آن شد که برای نشر آرای خویش و بیدار ساختن هم‎کیشانش که به علت زندگی در محیط بستۀ فئودالی، از آنچه در جهان می‎گذشت ناآگاه بودند، نشریه‎ای هفتگی منتشر سازد (دایرةالمعارف بزرگ شوروی به سهو آن را دو هفتگی ذکر کرده است). چنین طرحی از 6 سال پیش از آن، هنگامی که در اَمْریتْسَرْ بود در ذهن او راه یافته و بالیده بود. آنگاه آزاد هفته‎نامۀ الهلال را بر گردۀ عروة‎الوثقی (نشریه‎ای که سیدجمال‎الدین با همکاری عبده در پاریس بنیاد نهاد و نشر آن تا 18 شماره از 14 جمادی‎الاول تا 23 ذیحجۀ 1301ق / 13 مارس تا 14 اکتبر 1884م دوام یافت) در کلکته به زبان اردو بنیاد نهاد (احمد، 66؛ امین، 1 / 123). نخستین شمارۀ الهلال در 28 رجب 1330ق / 13 ژوئیۀ 1912م مصور و با کیفیتی بالا و بی‎سابقه از نظر چاپ و با سبک و محتوایی نو انتشار یافت و معیارهایی نو در روزنامه‎نگاری اردو بنیاد نهاد (آزاد، 19؛ اسمیت، «اسلام نوین در هند»، 196؛ جاین، 41). آزاد در شمارۀ شوال 1330ق / سپتامبر 1912م دربارۀ هدف آن نوشت: الهلال جز این هدفی ندارد که مسلمانان را به تمسک به کتاب خدا و پیامبر خدا(ص) در همۀ اعتقادات و اعمال فرا خواند (امین، 1 / 125). او از مسلمانان هند می‎خواست که به نهضت ملی کنگره بپیوندند (نهرو، میعاد با سرنوشت، 78؛ دایرةالمعارف بزرگ شوروی). در 1341ق / 1922م که آزاد به اتهام برانگیختن مردم بر ضد حکومت انگلیس محاکمه می‎شد، در برابر دادگاه گفت: من آشکارا می‎گویم که هدف الهلال فراخواندن به آزادی یا مرگ بوده است. آنچه گاندی در زمینۀ دمیدن روح دینی در مردم اکنون انجام می‎دهد، چیزی است که الهلال در 1332ق / 1914م از آن فارغ گشته بود (امین، 1 / 125). الهلال در مدتی کوتاه چنان در دل و جان مردم مؤثر افتاد که در همان 3 ماه نخستین همه شماره‎های پیشین آن دوبار به چاپ رسید. 
رهبری سیاسی مسلمانان هند در این روزگار در دست حزب علیگره بود. اعضای این حزب خود را پیروِ سیاست و اندیشه‎های سرسیداحمدخان می‎دانستند. اینان بر این باور بودند که باید به تاج و تخت بریتانیا وفادار بود و خود را از جنبشهای آزادی‎خواهی برکنار داشت (آزاد، 19؛ نهرو، کشف هند، 577). آزاد غیرمستقیم به این کانون و تکیه‎گاه محافظه‎کاری و تمایلات ضد ملی می‎تاخت و اساس سنتهای علیگره را واژگون می‎ساخت. پس این گروه به ستیز با الهلال برخاست تا آنجا که بنیادگذار آن را تهدید به مرگ کرد. از سوی دیگر، لحن ضد بریتانیایی الهلال دولت بنگال را به مقابله وا داشت، ولی این ستیزه‎گریها و مقابله‎ها الهلال را پرآوازه‎تر ساخت و تیراژ آن را که در 6 ماه نخستین 000‘11 نسخه بود به 000‘26 افزایش داد. این تیراژ تا آن روزگار در تاریخ روزنامه‎نگاری اردو بی‎سابقه بود. از این‎رو دولت بنگال از موضع ضد بریتانیایی و نفوذ فوق‎العادۀ الهلال که کمتر روزنامه‌ای در هند توانسته بود از این جهت با آن برابری کند (اسمیت، «اسلام نوین در هند»، 196)، بیمناک و آشفته شد و بنابر قانون مطبوعات درخواست 000‘2 روپیه به عنوان سپرده کرد تا بدین‌وسیله (فشار اقتصادی) لحن روزنامه را معتدل سازد، ولی چنین نشد و سپرده ضبط گردید. بار دیگر 000‘10 روپیه سپرده خواست که این نیز از دست رفت. سرانجام در 1333ق / 1915م، پس از آغاز جنگ جهانی اول، چاپخانه و روزنامه مصادره شد. آزاد پس از 5 ماه، چاپخانه و هفته‎نامۀ دیگری به نام البلاغ بنیاد نهاد. دولت این‎بار به استناد مادۀ 3 قانون دفاع هندوستان، نه قانون مطبوعات، در 13 جمادی‎الاول 1334ق /  18 مارس 1916م مجله و نیز مدرسۀ دارالارشاد او را تعطیل و آزاد را از کلکته (بنگال) تبعید کرد. دولتهای ایالات پنجاب دهلی، اوترپردش و بمبئی بنابر همان قانون، از دادن اجازۀ ورود به آزاد خودداری کردند. ناگزیر به رانچی در ایالت بیهار رفت، ولی 6 ماه بعد در این شهر بازداشت شد و تا 8 ربیع‎الثانی 1338ق / 31 دسامبر 1919م در آنجا در بازداشت ماند. در خلال این مدت دوبار در رانچی و سه‎بار در کلکته خانه‎اش را بازرسی کردند و پیش‎نویسهای چندین کتاب و مقالۀ کامل یا نزدیک به اتمام را با خود بردند که بیشتر آنها از میان رفت. از آن میان می‎توان اینها را نام برد: تاریخ معتزله، سیرت شاه ولی‎الله، خصایص مسلم، امثال‎القرآن، ترجمان‎القرآن (تا سورۀ هود)، تفسیرالبیان (تا اوایل سورۀ نساء)، وحدت قوانین کائنات، قانون انتخاب طبعی، معنویت کائنات، «نقدی بر دیوان اسدالله غالب دهلوی»، «نقدی بر دیوان شرف جهان قزوینی»، «گنجینۀ مقالات و یادداشتها» که این یک به تعبیر خود آزاد «حاصل دماغ و سرمایۀ زندگی بود»، «شرح حال شیخ احمد سرهندی»، سیرت امام احمدبن حنبل و شرح حدیث غربت (اردو دایرۀ معارف اسلامیه، به نقل از الهلال، 24 ژوئن 1927، صص 3، 4؛ تذکره، 196، 231، 254).
 

صفحه 1 از3

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: